۱۳۸۷ تیر ۲, یکشنبه

هنر نزد ایرانیان است و بس


يکی از هنرهای ايرانیان در لندن، بازکردن چلوکبابی است. شاید بیش از 50-60 رستوران ایرانی در لندن باشد. يکی از دغدغه های هموطنان لندن نشین هم این است که " الان کدوم چلوکبابی خوبه".

راه پر پیج و خم موفقیت یک رستوران موفق ايرانی این است:

اول یک مغازه پیدا می کنيد، طراحی داخلی اش را می دهید به دوستان تان که در ارسنجان دوچرخه سازی داشته. او هم هر چه تو خانه اش دارد، می آورد می چسباند به در و دیوار مغازه. به مادر زنش هم سفارش می دهد هفت هشت تا پوستر چهلستون، پاسارگاد و تخت جمشید از ایران برایش بیاورند. همه را که لوله شده همانطور با چسب نواری، کج می چسباند به دیوار. هر چند وقت یکبار هم انرژی پتانسیل لوله بر اینرسی چسب نواری غلبه می کند و چسب ور میاید. دوباره بر روی چسب زرد شده قبلی يکی دیگر می چسبانید. مدتی بعد حوصله تان سر می رود، به همان شکل رهایش می کنید.

بهترين پوسترتان را که تلفیقی است از سی و سه پل در شب، کله سرباز هخامنشی و يک دسته گل قرمز و زرد و نارنجی با يک قاب طلایی به فاصله یک وجب از سقف می چسبانید به بهترین دیوار مغاره.

با آویزان کردن تکه های کوچک و بزرگ گلیم، دف هایی که رویشان عکس علیا مخدره ای نقش بسته و رویش نوشته شده " از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر" و يکی دو تا سه تار بدون سیم از در و دیوار، مغازه را تبدیل می کنید به "موزه هنرهای مبتذل". یادتان باشد هیچ جای دیوار را خالی نگذارید. زشته، خوبیت نداره. از حیوانات خشک شده هم غافل نشوید که عده ای فقط بخاطر آنها می آیند و نه غذا.

توجه کنید که برای مشتریان شما بسیار حیاتی است که چای شان را از قوری قرمز رنگی بریزند که رویش آقای سبیل کلفتی مراسم نوشیدن چای را سراسر شاهد باشد. حکماً شاه شهید در عهد شباب قهوه چی بوده است.

ابتدا غذایتان خوب است و قیمت تان مناسب. مشتریان زیادی جذب می کنید. بعد که مطمئن شدید همه شما را شناخته اند و پول مغازه را در آورده اید، اول قیمت را بالا می برید (بهتر است مغازه ارزانتری بگیرد که زودتر این مرحله را رد کنید) بعد با آشپزتان سر دستمزد دعوا می کنید. او قهر می کند و می رود ( خودش می رود يک رستوران دیگر می زند). غذا را می دهید شهلا خانم، همسایه سهیلا خانم اینها می پزد. چون هم دست پختش را قبلا خورده اید، هم بالاخره يک پولی می رود در جیبش. صواب دارد بخدا.

یک منوی غذا دارید که هفت روز هفته را به يک غذای روز اختصاص دادید. چون شهلا خانم هر روز نمی تواند بیاید آنجا، همه را اول هفته درست می کند. هر کسی هم ازتان پرسید غذای روزتان چیست با فروتنی توام با غرور می گویید : همه چیز هست.

چیزی را دور نمی ریزید چون معتقدید که " برکت خدا را دور نمی ریزند که" و همه را به خورد " مشتری گذری" می دهید. خدا را شکر که مشتری دائمی هم ندارید.

چون قیمت نفت در بازارهای جهانی بالا رفته، حجم برنجتان را نصف می کنید.

حسابی که خیالتان راحت شد که دیگر کسی سراغتان نمی آید. یک قوری چای می گذارید جلویتان و با دوستان تان می خورید و درباره اوضاع سیاسی ایران و اقتصادی جهان حرف می زنید و می گوئید که "وضع اقتصاد انگلیس خرابه ها" شاهدش هم این است که از صبح تا حالا يک مشتری هم نداشتید.

يکی از اين رستورانهای موفق، رستوران صدف است در خیابان وست بورن گروو (کوئینزوی) است (انصافا از پوسترها در آن خبری نیست). بیچاره ها خیلی زحمت کشیدند غذای خوبشان را به يک غذای مزخرف تبدیل کنند تا از بقیه همکاران عقب نمانند.

اين پست برای من 20 پوند و يک دل درد خرج بر داشت. دل درد را مهمان ما باشید تا اینجای کار نفری 20 پوند بدهکارید.

پیشنهاد: اگر می خواهید سیر نزولی کیفیت غذای رستورانی را متوجه نشوید. هر روز به آنجا بروید.

۲ نظر:

ناشناس گفت...

Sallam,
Man ta khar in hafte bayad ham kar ha ro bebaram be restoran irani dar London va hich ja ro balad nistan,
Lotfan 1 ja ro pishnhad bede ke be abero va heysiyat ma beyn ham kar ha be bad nare.
khyli mamnoon,
negarande@gmail.com

ناشناس گفت...

قلم مناسب و تصویر کاملا درست. کلی بهره بردم.
سپاس