توکای مقدس در معرفی کافه-رستوران چهارمیز نوشته "خیلی از کافه های شیکی که من نمی روم، صاحبانی دارند که بالقوه یک بقال خوب هستند" یاد خاطره ای افتادم. سه-چهار سال پیش که رفته بودم تهران با دوستی رفتيم ناهار خورديم. هوس چای بعد از غذا کردیم. رفتیم يکی از همین کافه های شیک خیابان فرشته. بعدازظهر پنجشبه بود و سر کافه دارها شلوغ. آقایی حدودا پنجاه ساله که ظاهرا صاحب کافه بود آمد سر میز که سفارش ما را بگیرد. به زور پول، لباسهای گران و اجق وجقی به تن کرده بود که به تنش زار می زد. بند شلواری قرمز رنگی هم همه این لباسها را به زور نگه داشته بود که مبادا اين کسوت گرانبها در رود.
هر دو سفارش چای دادیم. حضرتشان با پوزخندی گفتند چای اینجا؟ اينجا کاپوچینوهاش معروفه. پرسیدم چای ندارید؟ با لحنی که یا داشت مسخره مان می کرد یا مثلا به شیوه خودش تحویلمان می گرفت گفت: معلومه که داریم. ولی عجیبه که آقایون متشخصی مثل شما کاپوچینو رو ول می کنن چای می خورن. بذار برات یه کاپوچینو با طعم هیزل نات (فندق) بیارم حال بیای.
هر چه مکالمه مان بیشتر پیش می رفت، لهجه ایشان از صنف کافه داران خیابان فرشته بیشتر فاصله می گرفت و معلوم نبود به کجاها می رفت. دوستم که سنش از من بیشتر بود و زیاد حوصله کلنجار رفتن نداشت، گفت لطف کنید برای من از همون کاپوچینوها بیاورید. من که افتاده بودم رو دنده لج گفتم اگه اجازه بدید من همان چای می خورم. کافه چی داستان ما که از من لجوج تر بود گفت داداش چایی رو که تو قهوه خونه های شوش هم میشه خورد. اين کاپوچینوس که هرجایی گیرت نمیاد.
کفرم دیگر بالا آمده بود دوستم سعی داشت آرامم کند. برای اينکه غائله را تمام کند گفت آقای عزیز شما یک چای به ایشان بدید پول کاپوچینوی فندقی تون رو ازمون بگیرید. طرف دیگر چیزی نگفت. حواسم را خیلی جمع کردم که تو چای ام تفی چیزی نکند.
به نظرم يک بقال خوب اگر کسی ازش ماست بخواهد بهش ماست خوب می دهد. اگر بدجنس باشد ماست ترش می دهد. وگرنه سعی نمی کند بجای ماست به طرف سرکه با طعم نعناع بیاندازد.
خیلی از اينهایی که تهران کافه یا رستوران دارند کاشکی حداقل قبلش بقال بودند. معلوم نیست اصلا قبلا تو عمرشان کار کرده اند یا نه.