۱۳۸۹ بهمن ۱۲, سه‌شنبه

از فریماه ما تا نافرجامی جیرانی

هنوز موقعی که هنرپیشه های زن جوان با چشمهای روشن سینمای ایران را قرق نکرده بودند فریماه برای ما چیز دیگری بود نه فقط چشمانش که بازی احساسی و درونی اش. بدون اینکه فریاد بزند که ببینید من دارم بازی می کنم، من هنرپیشه ام.

سوسن تسلیمی رفته بود و جایش خالی بود، خبری از لیلا حاتمی، هدیه تهرانی، نیکی کریمی و ... نبود. بیتا فرهی مثل یک شهاب در
هامون درخشید و در بانو خاموش شد. معتمد آریا هنوز تا مسافران و هنرپیشه و روسری آبی راه داشت. در آن برهوت فریماه مانده بود، اگرچه کم کار بود اما بود.

نمی دانم اول کدام فیلم فریماه فرجامی را دیدم. شاید
مادر بود، شاید هم سرب. همان نقشی که کسی باور نمی کرد، هنرپیشه ای زن در آن سخت گیری های دهه شصت با سر تیغ انداخته جلوی دوربین رفته باشد، تا ندیدیم باور نکردیم. چه مادر، چه سرب، هر فیلمی که بود به انتظار فیلم های بعدی اش ماندیم،(اگرچه کم بود) و به جست و جوی قبلی ها افتادیم (اگر چه نایاب).

تکه و پاره
تیغ و ابریشم را در تلویزیون دیدیم با ردی از فریماه فرجامی و شاید هم بدون او، از خط قرمز خبری نبود، از اولین فیلم های توقیف شده. بعدا فهمیدیم خانم مهندس افجه ای اجاره نشین ها هم فریماه فرجامی بوده. برای چندمین بار اجاره نشین ها را دیدیم این بار به بهانه دیدن فریماه.

مادر
چیز دیگری بود، همه جمع بودن. انگار خانه مادربزرگ خودمان بود و فریماه عمه دوستی داشتنی مان، که با خانواده پدری مان قهر کرده بود، اما به ما بچه ها همه چیز را می گفت و ما درماندگی را در چشمان غمبارش می دیدیم، درست مثل مادر بزرگ.

نرگس که آمد، اول کمی توی ذوق مان خورد. انگار فریماه ما نبود. آن دخترک ناز پرورده و درمانده پرده آخر، حالا داشت زندگی را چنگ می زد، با دندان می کشید، جراتی که در پرده آخر نداشت در نرگس پیدا کرد و خود را از نکبت زندگی راحت کرد. دیگر فریماه ما نبود، آفاق بنی اعتماد بود.

دیگران که آمدند انگار جا را برای فریماه تنگ کردند. دیگر پیدایش نبود. از یاد بردیمش؛ درست مثل مهرجویی و کیمیایی. هر از گاهی اینجا و آنجا عکسی از او می دیدیم، نمی خواستیم باور کنیم که او همان فریماه است. چند فیلم دیگر بازی کرد. نه فیلم ها فیلم بودند نه فریماه، فریماه.

تا شبی که مصاحبه جیرانی را با فریماه فرجامی دیدیم. هنرپیشه چشم سبز زیبای دهه شصت حالا اینگونه نزار به جلوی دوربین گستاخ جیرانی کشانده شده بود، آن هم ظاهرا نه برای تقدیر از کارهایش که شاید برای شکستن حرمتش. برای ما فریماه فرجامی با مردن آفاق مرد.

اما جیرانی بار دیگر برای نشان دادن او این بار واقعا به "آب و آتش" زد و ظاهرا پیکر نیمه جان آفاق را از زیر مینی بوس بیرون کشید و بنی اعتماد را هم به
گریه انداخت. کاش جیرانی هم فریماه را فراموش کرده بود.


........
پ. ن. به مصاحبه لینک ندادم شاید شما نخواهید فریماه فرجامی را اینگونه ببنید

۱۳۸۹ دی ۱۶, پنجشنبه

حکایت ببرک بیچاره




شنيدى كه در ايران ببرى مرده است
بگفتند كه او از خر خورى مرده است

به یاد دارم که در عهد شباب
ز گوشت خر می پختند کباب

مگر مرد هر کس از آن گوشت خورد؟
که این گونه ببرک بیچاره مرد

یکی گفت که او ایدز داشته است
روابط بدون کاندوم داشته است

چو ببری به آبی زند بی گدار
دگر ببرها را نباشد قرار

بگفتند ماده ببر را که مرد شوهرت
همان گربه بی قید که بود همسرت

برآشفت و غمگین شد آن ماده ببر
خداوند عشاق بخشدش عمر و صبر

غم غربت و درد بی شوهری
از این پس ز بهتان نباشد بری

یکی گربه ای بود در روسیه
که ناگه شد به تهران بورسیه

چون دیگر به ایران نبود ببر مازندران
ز سیبری بیاوردند ببر، پیله وران

که نسل این گربه های خوش خرام
از این پس نگردد فانی و بی دوام

دریغا که با مرگ ببرک ناخلف
از آن تخمی که کاشتند نرویید هیچ علف

از آن پس نه ببری بماند و نه فیل و زرافه ای
نه شیر و پلنگ و خر و گوساله ای

دریغ است که باغ وحش خصوصی شود
محل دفن ببران روسی شود