۱۳۸۷ تیر ۳۱, دوشنبه

قهوه چی خیابان فرشته


توکای مقدس در معرفی کافه-رستوران چهارمیز نوشته "خیلی از کافه های شیکی که من نمی روم، صاحبانی دارند که بالقوه یک بقال خوب هستند" یاد خاطره ای افتادم. سه-چهار سال پیش که رفته بودم تهران با دوستی رفتيم ناهار خورديم. هوس چای بعد از غذا کردیم. رفتیم يکی از همین کافه های شیک خیابان فرشته. بعدازظهر پنجشبه بود و سر کافه دارها شلوغ. آقایی حدودا پنجاه ساله که ظاهرا صاحب کافه بود آمد سر میز که سفارش ما را بگیرد. به زور پول، لباسهای گران و اجق وجقی به تن کرده بود که به تنش زار می زد. بند شلواری قرمز رنگی هم همه این لباسها را به زور نگه داشته بود که مبادا اين کسوت گرانبها در رود.


هر دو سفارش چای دادیم. حضرتشان با پوزخندی گفتند چای اینجا؟ اينجا کاپوچینوهاش معروفه. پرسیدم چای ندارید؟ با لحنی که یا داشت مسخره مان می کرد یا مثلا به شیوه خودش تحویلمان می گرفت گفت: معلومه که داریم. ولی عجیبه که آقایون متشخصی مثل شما کاپوچینو رو ول می کنن چای می خورن. بذار برات یه کاپوچینو با طعم هیزل نات (فندق) بیارم حال بیای.

هر چه مکالمه مان بیشتر پیش می رفت، لهجه ایشان از صنف کافه داران خیابان فرشته بیشتر فاصله می گرفت و معلوم نبود به کجاها می رفت. دوستم که سنش از من بیشتر بود و زیاد حوصله کلنجار رفتن نداشت، گفت لطف کنید برای من از همون کاپوچینوها بیاورید. من که افتاده بودم رو دنده لج گفتم اگه اجازه بدید من همان چای می خورم. کافه چی داستان ما که از من لجوج تر بود گفت داداش چایی رو که تو قهوه خونه های شوش هم میشه خورد. اين کاپوچینوس که هرجایی گیرت نمیاد.

کفرم دیگر بالا آمده بود دوستم سعی داشت آرامم کند. برای اينکه غائله را تمام کند گفت آقای عزیز شما یک چای به ایشان بدید پول کاپوچینوی فندقی تون رو ازمون بگیرید. طرف دیگر چیزی نگفت. حواسم را خیلی جمع کردم که تو چای ام تفی چیزی نکند.

به نظرم يک بقال خوب اگر کسی ازش ماست بخواهد بهش ماست خوب می دهد. اگر بدجنس باشد ماست ترش می دهد. وگرنه سعی نمی کند بجای ماست به طرف سرکه با طعم نعناع بیاندازد.

خیلی از اينهایی که تهران کافه یا رستوران دارند کاشکی حداقل قبلش بقال بودند. معلوم نیست اصلا قبلا تو عمرشان کار کرده اند یا نه.

۷ نظر:

Unknown گفت...

دوست عزیز
موضوع خوبی رو به طرح و بحث گذاشتید. اتفاقی است که در همه جا می افتد ، گو اینکه مناسبات اجتماعی یک ملت و یک حکومت "صرفا" بر اساس منافع "خود" تعریف شده است. شئون اخلاقی یک جامعه رو به قهقرا است. انسانهایی که در تمام تعاملات اجتماعی شان ، افراد دیگر را به شکل پول می بینند و گو اینکه ارزش هر موقعیت ، هر فعل و هر رفتار ( چه کنش و چه واکنش ) اجتماعی را در میزان نفع رسانی مادی آن می دانند.
دوست عزیز
روابط بیش از هر زمان دیگر ، بیشتر با انگیزه های نیازمندانه و مادی است تا انسان مدارانه و عاشقانه.

Unknown گفت...

در بهترین و شیک ترین کافه ها و رستورانهای دنیا چای سبز و قرمز به عنوان نوشیدنی اصلی سرو می شود...چون خیلی ها همدیگر را به صرف چای و قهوه دعوت میکنند!!
برعکس ما که حتما باید دیدو بازدیدمان به صرف قرمه سبزی و قیمه و آجیل و میوه و شیرینی و.....باشد!!!

ناشناس گفت...

حالا چه جای کلید کردن روی فیها خالدون قهوه چی بدبخت؟ لازمه حتما همه ی این فاکتور ها مزین به بوی چس روشنفکری باشه که یه چیزی از توش دربیاد؟ قهوه تو می خوردی می رفتی...

Mehrnaz Memar گفت...

آشچپزخانه دوزخ عزیز

در کشورهای دیگر که بر اساس سرمایه داری می باشند؛ شما می توانید چنین طرز برخوردی را ببینید. من فکر می کنم این آقا داشت کارش را انجام می داد که همان ترغیب مشتری به خرید کالای گرانتر هست. و مطمئن هستم اگر شما همانطور محترمانه تایید می کردید که چایی می خواهید و نه کاپوچینو به خواست خود می رسیدید. فکر می کنم مشکل از اینجاست که گاهی ما ایرانیها با خودمان هم رودرواسی داریم. باید بگم که شبیه این اتفاق برای من هم افتاده و سعی کردم موضوع رو با خنده پیش ببرم و با اصرار بر اونچه می خوام به خواستم برسم.

ناشناس گفت...

سلام
اوهوم!خودشه..به قول اون شیخ به تجربه ثابت شده!
در مورد مشابهی من سفارش شیر چائی دادم..طرف گفت نداریم!گفتم تو این لیست چائی هست!دارید؟بلی!
شیر قهوه هم هست.دارید؟بلی!
خوب اون چائی را بیارید..از شیر قهوه هم فقط شیر را بیاورید!ما خودمون کلی آبدارچی هستیم.(هر وقت سر کار قهر می کنم از این افاضات علمی اقایون میرم تو ابدارخونه میشینم.جای باحالیه راهت سیگارمو می کشم.راه براه هم چائی.

ناشناس گفت...

سلام واقعا موافقم با این مطلب لازم نیست به رستورانها و کافی شاپها زیاد سربزنی تا بفهمی بیشتر صاحبان این مکانها فقط چون پولشو داشتند به این شغل رو اوردن و یا دلایل جانبی دیگر

ناشناس گفت...

بسیار درست و قابل تامل. فکر میکنم اصل موضوع اینجاست که ما اصولا سرویس دادن را بلد نیستیم. مطلب دیگر، ین است گه اصولا تحمیل عقیده هم به گونه ای نهادینه شده.
به هر حال امیدوارم صاحبان حرف بخوانند و بدانند...بالاخره یک وقتی باید دریت بشه نه؟